بسمه تعالی
انسان هر کاری چه خوب و چه بد انجام می دهد نتیجه اعمال خوب و بد خود را خواهد دید گاهی این نتایج برای ما غیر قابل باور هستند ولی همواره این اتفاقات رخ می دهد حکیم سخن جامی در کتاب کشکول خود به زیبایی این حکایت را به زیبایی بیان کرده است
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده گرامی با توجه به این که مطالب این وبلاگ حاصل تلاش فردی بوده کپی برداری از مطالب این وبلاگ بدون ذکر منبع شرعاً و اخلاقاً جایز نمی باشد .
بسمه تعالی
انسان هر کاری چه خوب و چه بد انجام می دهد نتیجه اعمال خوب و بد خود را خواهد دید گاهی این نتایج برای ما غیر قابل باور هستند ولی همواره این اتفاقات رخ می دهد حکیم سخن جامی در کتاب کشکول خود به زیبایی این حکایت را به زیبایی بیان کرده است
سلام
دوستان گاهی انسان فکر می کند کارهای را که انجام می دهد درست است و سالیان سال این کاررا انجام می دهد ولی یکدفعه متوجه می شود این کارهای اودرطول این سالیان عبث بوده و او عمر خودراتباه کرده است حکیم سخن شیخ جامی در کتاب کشکول به زیبایی این حکایت مرد زاهد و نماز سی ساله را بیان کرده است
انسان در همه حال باید خصوصیات جوانمردانه داشته باشد وقتی انسان جوانمرد است علاوه بر اینکه خیرش به دیگران می رسد بلکه در این راه برای خودش اندوختهای بسیار گرانقدر بدست می آورد و براحتی می رسد در اینجا برای روشن شدن موضوع حکایت مرد زاهد و زنش را برایتان نقل می کنم که در کتاب کشکول حکیم سخن جامی بیان شده است
انسان در هرحالی که باشد نباید خدارا فراموش کند بسیاری از نعماتی که ما داریم حاصل لطفی است که خدا به ماداده است و ما از ان غافلیم و بجای شکرگذاری خدارا فراموش کرده و به عناد با وی می پردازیم حکایات بهشت شداد از اینگونه حکایات می باشد که در ادامه مطلب به ان می پردازیم
انسان باید درراه ادعای خود از جان مایه بگذارد به تکرار پیش امده انسان مطالبی به زبان می اورد و ادعای عاشقی و دوستی می کند ولی دروقت عمل جا می زند حکایت زاهد عابد و سگ که در کتاب کشکول شیخ بهایی امده حکایتی جالب در این خصوص است که توجه شما را به آن جلب می کنم
گاهی انسان به چیزهای تکیه می کند وانها را باارزش می شمارد که با وزیدن نسیم اندکی ان موارد فرو می ریزد انسان با توجه به خدا و توکل به او باید کارهای خودراانجام دهد مولوی حکایت جالبی در این خصوص دارد که درادامه مطلب نوشته شده است
گاهی پیش می اید ما نامید می شویم و دست به کارهای می زنیم که زیاد جالب نیست مابایدبه نکته ای جالب توجه کنیم
مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:
اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند
دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
حکایت ای آموزنده پیرمردوالاغ رادرراین خصوص درادامه مطالب بخوانید
خیلی از اوقات برای ما اتفاقاتی پیش می آید و ما آنها را عجیب میدانیم می خواهیم علتی غیرواقعی برای ان پیدا کنیم واز توجه به واقعیتها باز می مانیم حکایت روز نحس نمونه ا ی از این مطالب است
برخی از اوقات ما براساس فکرخودمان دچار یاس و نامیدی می شویم فکر می کنیم خداما را فراموش کرده است ولی آیا چنین است ؟
هر چیزی که پیش آید دارای حکمتی است و ما باید تلاش خودرا برای موفقیت انجام دهیم به حکایت مرد تنها و خدا توجه کنید
چرا بعضی اوقات با اینکه می دانیم قدرت انجام آن را داریم باز موفق نمی شویم ودر انجام آن شکست میخوریم جواب خیلی ساده است
بنظر شما ریشه و دلیل سنگینی پاسخ منفی چیست چرا مثلاٌ ما نمی توانیم با شهامت در مقابل برخی از عوامل پاسخ منفی دهیم ای دوست من سیگار نمی کشم و......... پاسخ فقط یک کلمه است